مردها شکایت می‌کنند که زن‌ها تمایل دارند که جذب تفاله‌ها شوند تا پسر نازنینی که خودشان باشند، دلایل زن‌ها منطقیه، اون‌ها از پسرهای نازنین هیچگونه انرژی قابل لمسی که بتونه جذبشون کنه رو دریافت نمی‌کنند.

پسر نازنین بودن تو رو از داشتن برش‌های مردانه محروم می‌کنه همون لبه‌های برنده‌ای که زن‌ها رو جذب تفاله‌ها می‌کنه.

شاید شنیدن در مورد بعد ویرانگری مردانه برای یه پسر نازنین ترسناک باشه ولی مطمئن باش که خودداری کردن از این جنبه‌ی تاریک مردانه نتایج خیلی ترسناک‌تری رو چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی‌ات به بار خواهد آورد.

اجتناب از این بعد تاریک مردانه‌ تو رو از خوداظهارگری جنسی‌، رقابت‌گری، خلاقیت، ضمیر خوداتکا، تشنگی برای تجربه، تلاطم‌گری، مدعی‌گرایی و قدرت‌طلبی باز می‌داره.

برو و بازی پسربچه‌های کوچک رو نگاه کن. آن‌ها مدعی‌گرا و خوداظهارگر هستند چون هنوز گرفتار تفکرات بد بودن مرد طغیانگر نشده‌اند. ای کاش اون پسرها می‌تونستند این ویژگی‌های خوبشون رو حفظ کنند.

یکی از نمودهای قابل تامل سرکوب انرژی مردانه در پسرهای نازنین، عدم توان رهبری در خوانواده‌هایشان است.

ترس ناراحت کردن والدینشان یا ترس شبیه شدن به پدر بدزبان، کنترل‌گر، استبدادگرشان باعث شده که پسرهای نازنین مرتباً در رهبریت خانواده‌شان شکست بخورند.

chaos

مرتباً، شغل رهبری خانواده بر دوش زنشان می‌افتد در حالی که زنان اصلا این نقش رو دوست ندارند و به اجبار این بار رو به دوش می‌کشند.

تمام بچه‌های کوچک عاشق مادرشان هستند و می‌خواهند که تماما او رو برای خودشان داشته باشند. پدرها و مادر‌های سالم به پسرشون کمک می‌کنند که با موفقیت از این مرحله رشد عبور کنند و از مادر جدا شده و به جامعه مردانه بپیوندند و آماده برقراری یک رابطه دوستانه با یک زن دردوران بزرگسالی شوند.

هر کدام از والدین یک نقش مهم در آسان‌سازی این انتقال سالم برعهده دارند مادر باید در عین برطرف کردن نیازهای پسرش اون رو کاملا مستقل به بار بیاره و پدر باید با ساختن رابطه‌ای سالم با پسرش به او کمک کنه تا از آغوش دنج مادر جدا شده و به دنیای پر تکاپوی مردانه قدم بگذاره.

در دنیای ما رسم و رسومات کمی برای کمک به پسرها برای ترک کردن آغوش راحت مادر و ورود به دنیای بالغانه وجود داره، در جوامع بدوی پس از رسیدن پسرها به سن نوجوانی، مردهای قبیله با به راه انداختن یک شورش پسر را می‌دزدیدند و بدون توجه به گریه و ناله‌ی مادر اون رو پیش خودشون می‌بردند تا از آغوش دنج مادر رها بشه و به سرزمین طغیانگری پا بگذاره.

 پدرها باید بچه‌هاشان را به شکار، ماهی‌گیری، سر کار، بازی‌های توپی، مسافرت‌های کاری ببرند تا پسر مجاب بشه که به دنیای بالغانه قدم بگذاره..